تا كه بوديم نبوديم كسي
كشت ما را غم بي هم نفسي
تا كه رفتيم همه يار شدند
خفته ايم و همه بيدار شدند
قدر آئينه بدانيم چو هست
نه در آن وقت كه افتاد و شكست
در حسرتم از مرام اين مردم پست
اين طايفه زنده كش مرده پرست
تا هست به ذلت بكشندش به جفا
تا رفت به عرت ببرندش سر دست
آه ميترسم شبي رسوا شوم
بدتر از رسواييم تنها شوم
اه از آن تير و از ان روي كمند
پيش رويم خنده پشتم پوزخند